شعری از مولانا پیدا کردم براتون گزاشتم که بالاخره در مورد عشق مجازی یه چیزایی گفته د ر بیت آخرش معلوم میکنه به عشق مجازی میگه (در ادامه مطلب)
چینیان گفتند ما نقاش تر رومیان گفتند ما را کرو فر
اهل چین و روم در بحث آمدن رومیان در علم واقف تر بودند
گفت سلطان امتحان خواهم در این تا کنم به را در دعوی گزین
چینیان گفتند یک خانه به ما خواست بسپارید آن یکی از آن شما
بود دو خانه مقابل در به در این یکی چینی ستد رومی دگر
چینیان از شه صد رنگ خواستند پس خزانه باز کرد آن ارجمند
رومیان گفتند نه رنگ و نقش در خور آرد کار را/جز اینکه در بستند و سیقل میزنند
چینیان چون از عمل فارغ شدن از پی شادی دهل ها میزدند
چون که شه آمد در آن چینی سرا میروبود آن عقل و فهم را
بعد از آن آمد به سوی رومیان پرده را بالا کشید اندر میان
نقش آن تصویر و کردار ها زد به این صافی شده دیوار ها
هرچه آنجا ود اینجا به نمود دیده را از دیده خانه میروبود
عاشقان این پسراند ای پسر نی ز تکرار و کتاب نی هنر
اینک سیقل کرده اند آنسینه ها پاک از لکه و کینه ها
نقش علم را بگزاشتند رایت علم و الیقین افراشتند
خرده کاری های علم هندسه یا نجوم و یا علوم فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش رفت به هفتم آسمان دیگر نیستش
این همه از علمبنای آخر است عماد گاه گاو و اشتر است
علم راه حق و علم منزلش صاحب دل داند آن را با دلش
علم رسمی سر به سر است و به قال از آن کیفی حاصل نه حال
علم نبود غیره علم عاشقی ما بقی تلبیس ابلیس شقی
هر که نبود مبتلای ماه روی اسم او از لوح انسانی بشوی
((((((((( مولانا )))))))))))